تأمّلي در زيبايي سيماي ميدان نقش جهان
تأمّلي در زيبايي سيماي ميدان نقش جهان
چرخ در گردش، اسير هوش ماست
باده از ما مست شد، نِي ما ازو
قالب از ما هست شد، نيِ ما ازو
(مثنوي معنوي)
درآمد
مبنا و ريشه و خاستگاه و اصلي ترين عامل شکل دهنده يا مؤثر بر شکل گيري مظاهر عيني و هويتي تمدن ها، آرا و باورهايي هستند که (با سامان دادن فرهنگ به عنوان فضاي رفتار) آثار تمدّن ها را شکل مي دهند. "تمدّن، جلوه و تجلي عيني يک جهان بيني و تفکر و فرهنگ و دين (به معناي عام روش زيست) است. ظهور، اوج و افول يک تمدن نيز دقيقاً با ظهور باور، استحکام يا سستي آن نزد پيروان آن دين همراه و هماهنگ است. علي ايحال، آنچه که به تمدن تعبير مي شود عبارت است از مجموعه اي از انسان ها (جامعه) که با اتکا به فرهنگ و جهان بيني و عقايد هماهنگ و غالباً همسان، اجتماع و محيط و فضايي را به وجود آورده باشند که هويت هر جز آن با هويت کل هماهنگ و همسو بوده و در جامعه ي جهاني به آن نام شناخته مي شود" (نقي زاده، 1385، ص 86).
در زمينه ي شناخت آراء و نظريه هاي شکل دهنده ي يک تمدّن، گاهي به دوره ها يا مقاطع تاريخي و گاهي به مکان ها يا مناطق جغرافيايي اشاره و استناد مي شود. اين در حالي است که از ذکر اين دوره ها يا مناطق، معمولاً وجه فکري و نظري آن ها مدنظر است. کاربرد تعبير "دوره ي صفويّه" نيز يکي از اين مصاديق است که معمولاً مراد از ذکر آن، اشاره به رشد تفکر شيعي در تمدّن ايراني و ظهور آثار منبعث از اين تفکّر درپهنه ي ايران زمين و به ويژه در شهر اصفهان است.
دوره ي صفويّه که خود بر اساس دکتريني خاص شکل گرفت، تعميق مباني اين دکترين را در ميان انديشمندان، هنرمندان و مهندسان سبب شد، و در پي آن، اثار عيني ويژه اي پديد آمد که قبل از آن سابقه نداشت يا حداقل کم سابقه بود. اين آثار، به مرور به عنوان معيار و عامل هويّتي تمدّن ايران اسلامي و به ويژه صبغه ي شيعي آن ايفاي نقش نمودند. (2) اين آثار تمدّني، در عين مظاهر دنيايي خويش، بي گمان، منبعث از تفکري معنويت گرا و واجد معاني معنوي، و در واقع تجلي کالبدي آراء هنرمندان و مهندسان شيعه ي ايراني بودند. يکي از بارزترين عناصر هويّتي اين دوره، ميدان نقش جهان اصفهان است که در عين حالي که به عنوان عامل هويّتي تمدّن ايراني ايفاي نقش نموده واجد ويژگي هاي هندسي و کالبدي خاصّي است، معاني و ارزش هاي معنوي و مباني فکري اين تمدن را نيز به نمايش مي گذاشته است.
در اين مجال، سعي بر آن خواهد بود تا آن دسته از ويژگي هاي عمومي سيما و کالبد ميدان نقش جهان، که مبيّن هويت و نمايشگر زيبايي آن هستند، در مقايسه با اصول و ارزش هاي فرهنگ و آراء ايرانيان مسلمان، مورد پي جويي قرار گيرد. به بيان ديگر، شناسايي روند و نمونه هاي تجلّي کالبدي ارزش ها و اصول فرهنگ ايراني در سيماي اين عنصر تمدّني که به عنوان مجموعه اي زيبا و به مثابه ي عامل هويّتي تمدّن ايراني شناخته شده و ايفاي نقش نموده است، هدف اصلي خود بود. تحصيل اين هدف نيز، از طريق استفاده از مطالعات در دسترس و با تجزيه و تحليل هايي که از مطالعات و مشاهدات ميداني حاصل مي شوند، مورد مطالعه و پي جويي قرار مي گيرد. طبيعي است که مطالعه ي حاضر، "ميدان نقش جهان" را به عنوان يک "فضاي زيباي شهري" که در احراز "هويت تمدّن ايراني" ايفاي نقش نموده است، در قلمرو و فضاي فرهنگ ايراني، مورد مطالعه قرار خواهد داد. به عبارت ديگر، سعي بر آن است تا مطالعه و ارزيابي ميدان با استفاده از معيارهاي ايراني به انجام برسد.
جايگاه هويّت آثار انساني (به ويژه) در احراز هويّت جامعه
شهرها به دليل آن که بيانگر و جلوه گاه باورها و شيوه ي زيست مردم و نتيجه ي نگرش آنها به هستي هستند (ر.ک: داوري اردکاني، 1374 و همو، 1382)، مي تواند به عنوان عامل هويّتي يک تمدّن و يک ملّت و يک جامعه ظاهر شوند. نه تنها کليت شهر که عناصر و اجزاء آن نيز (البته با شدت و ضعف متفاوت) به انحاء مختلف به هويّت فکري و تاريخي و فرهنگي و هنري و علمي جامعه ي پديد آورنده ي خود اشاره مي کنند. با گذشت زمان، اگر شهرها بتوانند، کماکان اصول و ارزشهاي مورد قبول و احترام و هويّت ساز را به ناظر و جامعه القا کنند، مي توانند به نقش ارزشمند هويّتي خويش تداوم ببخشند. امّا اگر نتوانند نقش مورد نظر و مورد نياز جامعه را ايفا کنند، به مرور مهجور و مضمحل خواهند شد و نقش هويّتي خويش را از دست خواهند داد. علاوه بر اصول و ارزشها، ا گر شهرها و عناصر شهري بتوانند خود را به عنوان يک الگوي برتر و پايدار و پر دوام که از نمونه هاي بيگانه ي خود برتر و زيباتر و شاخص تر باشند مطرح کنند نيز، همچنان به عنوان عامل هويّتي جامعه ظاهر خواهند شد. به ويژه اگر اين آثار در دوره ي ايجاد خود نيز، نسبت به آثار مشابه، واجد برتريهاي هنري و فنّي و علمي باشند، نقش هويّتي شان تقويت و تثبيت خواهد شد.
با عنايت به معنا و مفهوم و مراتب و جلوه هاي هويّت، عناصري که به عنوان عامل هويّتي يک شهر يا تمدن مطرح هستند، علاوه بر نمايش خويش به عنوان عنصر کالبدي و هويّتي ظاهري و عيني، بايد بتوانند زيبايي هاي معنوي، ارزشهاي فرهنگي، اصول فکري، توان علمي، خاطره هاي جمعي، قابليّت هاي هنري، وحدت ملّي و ساير بارزه هاي يک تمدّن را به ناظر القا کنند. در واقع، نکته ي مهم، اصول و ارزش هايي هستند که اين عنوان هويّت ساز، به آن ها اشاره مي کنند. به بيان ديگر، شناسايي اصول و ارزش هايي که زمينه ساز شکل گيري عوامل هويّت ساز، بوده اند، از اهميّت و جايگاه در خور توجهي برخوردار هستند. به اين ترتيب، آثار هويّتي يک شهر، که به همراه خود شهر جلوه ي هويتي يک تمدن اند، در طيف وسيعي قابل طبقه بندي هستند. دسته اي که براي اهل شهر شناخته شده هستند، گروهي که براي يک تمدّن، عامل هويّتي هستند وبالاخره طبقه اي که براي جهانيان يا جوامعي فراتر از تمدّني که صاحب و بنيان گذار آن عامل هويّتي است، ملاک و معيار هويّت آن تمدّن هستند.
عناصر هويّتي شهرها با ويژگي هاي هنري و معماري و تناسبات خويش، به شيوه ي زيست يک ملّت اشاره مي کنند. اين آثار، علاوه بر نمايش شيوه ي زيست، بيانگر تفکّر و مذهب و باورهاي متافيزيکي و دنيايي يک ملّت نيز هستند. اين عوامل هويتي به نحوه ي نگرش جامعه به هستي و به رابطه ي انسان با عالم وجود و نقش او در جهان اشاره مي کنند. اين آثار، آيين ها و مراسم و آدابي را که ملّتي به آن ها مي پردازد، معرّفي مي کنند و نشان مي دهند که فضاهاي مطلوب براي برپايي اين آيينها و مراسم و آداب کدام اند. اين آثار همچنين توان علمي و هنري يک ملّت را ن يز به نمايش مي گذارند. بنابراين، آن دسته از شهرها و فضاها و عناصر شهري که بتوانند به عنوان نمايش دهنده ي اصول و ارزش هاي ماخوذ از فرهنگ و تاريخ جامعه ظاهر شده و کماکان به عنوان تجلّي خاصّ آن اصول و ارزش ها ايفاي نقش نموده و صاحبان و پديد آورندگان خويش را معرّفي کنند، خواهند توانست، همچنان به عنوان عنصر شاخص هويّتي پايدار آن تمدّن و جامعه شناخته شوند. علاوه بر اين، آن دسته از آثاري که بتوانند به پيشگامي و توان هنري و علمي و فنّي و مدنيّت يک تمدّن در مقطع تاريخي خاصّي گواهي دهند نيز مي توانند نشانه ي هويّتي آن تمدّن در انظار جهانيان باشند.
در اين جا بي مناسبت نيست تا به برخي اصول و ارزش هاي فرهنگ ايراني (که قاعدتاً بايد در آثار کالبدي تجلّي يابند) اشاره شود: وحدت، اصالت، معنويّت گرايي، نو بودن، زيبايي، همزيستي با طبيعت و احترام به آن، مقياس انساني (در همه ي ابعاد روحي، رواني و فيزيولوژيکي)، احتراز از خودنمايي، پرهيز از اسراف، تذکّر، اعتدال و ميانه روي و بسياري از اين قبيل اصول، اصولي هستند که در آثار تمدّني ايرانيان در دوران گذشته (البتّه با شدّت و ضعف متفاوت) قابل مشاهده هستند (ر.ک: پيرنيا، 1369 و توسّلي، 1381 و نقي زاده، 1385).
مباني هويّتي شهرهاي ايراني
ميادين نيز عموماًبه دليل حضور عناصري که در مجاورت و بدنه ي آن ها قرار داشته اند، با سازمان هاي فضايي خاصي که حاصل مي شد، نمونه اي از هويّت شهر ايراني بوده اند. علاوه بر آن، بسياري آثار (به طور نمونه: گنبد سلطانيه و گنبد قابوس و ايوان مدائن و منارجنبان و بسياري آثار ديگر) به عنوان نمايشي از توان علمي و مهندسي ايرانيان، آثاري چون (مسجد شيخ لطف الله و مسجد گوهرشاد و بازار وکيل و حرم حضرت رضا (ع)) به عنوان جلوه اي از هنرمندي هنرمندان ايراني در رشته هاي مختلف هنري، آب انبارها و کاروانسراها و قنات ها و موقوفات به عنوان نمونه هايي از توجّه ايرانيان به مدنيّت و طبيعت و روابط انساني قابل ذکر هستند که به عنوان آثار هويّتي تمدّن ايراني براي جهانيان و به طريق اولي براي ايرانيان شناخته شده اند.
نقش هويتي ميدان نقش جهان
اين ميدان که تاريخ بناي آن حدود 1011 هجري قمري مي باشد، حدود 510 متر طول و 165 متر عرض دارد. ايده ي طرّاحي و ساخت ميدان نقش جهان در زمان شاه عبّاس اوّل، در جنوب غربي شهر اصفهان، به عنوان مرکز شهر (شهري که به عنوان پايتخت جديد ايران انتخاب شده بود) مطرح و به مورد اجرا گذاشته شد. اين مرکز، در واقع، سامان دادنِ ايده ي وحدت و ارتباط فعاليّت هاي اصلي جامعه تحت لواي دين را تجلّي کالبدي مي بخشيد. اين فعاليت ها که نمادهاي اصلي آن: عبادت، آموزش، سياست، تجارت، تتوليد، ورزش و تفريح بودند، جملگي در کناره يا ميانه ي ميداني شکل گرفتند که "ميدان نقش جهان" ناميده شده و بعدها به عنوان هويّت شهر اصفهان و هويّت تمدّن دوره ي اسلامي ايران شناخته و مشهور شد. البته شکل گيري کالبد آن، با عناصر و معاني نمادين خاصّ آن نيز در اين اشتهار نقشي در خور توجه ايفا نمودند.
مرکز يا ميانه ي ميدان نيز به برپايي آيين هاي مختلف، برگزاري مسابقات ورزشي و نمايش هاي تفريحي و بيتوته ي کاروان هاي تجاري اختصاص يافته بود. يکي از عملکردهاي اصلي قهوه خانه هاي پيرامون ميدان که امروزه اثري از آن ها نيست. "بحث شعر و شاعري و حمايت و قصص و بازي و تفريح گرفته تا مدح علي (ع) بوده است (توسّلي و بنيادي، 1371، ص 25). علاوه بر آن بازار و وسايل چراغاني و آذين بندي ميدان براي برپايي جشن ها و مراسم سرور و شادي در ميدان وجود داشت. مضافاً اين که، يکي از فعاليت هاي اصلي ميدان، استفاده از آن براي بازي چوگان بود (ر.ک: هنرفر، 1363).
از جانب ديگر، تعدادي از قصور سلطنتي همچون چهل ستون و هشت بهشت، به همراه کاخ عالي قاپو مجموعه اي وسيع در غرب ميدان را شکل مي دادند.
مجاورت ميدان با خيابان جديد الاحداث چهارباغ، امکان ارتباط اين ميدان با زاينده رود و ساحل زيبايي آن را فراهم مي کرد که نهايتاً به پل هاي زيباي خواجو و سي و سه پل و آن جا به باغ هاي جنوب شهر پيوند مي خورد.
ويژگي هاي اصلي عناصر و بافت هاي مجاور ميدان عموماً گرايش به درون را نمايش مي نهاده اند، اين ويژگي در آثاري چون مساجد، بازار، کاروانسراها، مدارس و امثالهم که جلوه ي بارز درون گرايي آثار ايراني بوده اند محرز بوده، و آثاري همچون کوشک هاي درون باغ ها نيز، که علي الظّاهر نمايشي از برون گرايي بوده اند، با استقرار در ميانه ي باغ ها و محصور شدن در ميان ابنوه درختان، و ديد بيگانگان در امان بوده و در واقع جلوه ي ديگري از توجّه به درون يا ايجاد خلوت و مصونيّت از ديد بيگانه بوده اند. به بيان ديگر، در معماري ايراني (همچون بسياري ممالک اسلامي) طبيعت به يکي از صورت هاي حياط يا باغ (به شکل مظروف وظرف) با ساختمان رابطه داشته است.
عناصر اصلي پيرامون ميدان نقش جهان
مسجد شيخ لطف الله: اين مسجد که در ضلع شرقي ميدان و مقابل کاخ عالي قاپو قرار گرفته است. از نظر تناسب، شکل گبند، تنظيم نور و بهره گيري از نور طبيعي، نقوش کاشي ها و سازمان فضايي و ساير ويژگي هايش از جمله آثار ارزشمند معماري و هنر ايراني است. مطابق کتيبه ي سردر آن (به قلم عليرضا عبّاسي و با خطّ ثلث روي کاشي معرق سفيد بر زمينه ي آبي) سال 1012 و سال خاتمه ي آن در محراب مسجد 1028 هـ.ق بوده است. (6) ويژگي هايي را مي توان براي اين مسجد برشمرد، که عموماً به عنوان وجه تمايز آن با ساير مساجد و مدارس ايراني ايفاي نقش مي کنند، و از جمله ي آن ها کاشيکاري هاي معرق داخل و خارج، و کتيبه هاي عالي به خط علي رضا عباسي است. رنگ زمينه ي کاشيکاري ها که در ساير مساجد غالباً به رنگ آبي است در اين مسجد به رنگ نخودي مي باشد. گنبد مسجد از زيباترين گنبدهاي ايراني است که هم از جهت رنگ، هم از نظر فرم هاي هندسي و هم از
مسجد شيخ لطف الله، از جانب ديگر، به مثابه نقطه اي که، علي الظّاهر، روي به هيچ جهتي ندارد (گنبدي است مدوّر) و حتّي ورودي آن نيز از بَرِ ميدان عقب نشسته است و جز از مقابلش (که عرض ميدان است) به وضوح ديده نمي شود. اين عدم القاي جهت رامي توان تفسيري از آيه ي شريفه 115 سوره ي بقره دانست، که مي فرمايد: و لله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجهُ الله انّ الله واسعٌ عليمٌ: مشرق و مغرب هر دو ملک خداست، پس به هر طرف روي کنيد به سوي خدا روي آورده ايد، خدا به همه جا محيط و بر هر چيز داناست (بقره: 115). در واقع، اين مسجد با مکعبي که به زمين مي رسد و نماد عالم مادّه و زمين است، با گنبدي بر فراز آن مکعب که به مثابه آسمان و عالم تجرد بر زمين سايه افکنده و آن را در برگرفته است، در نماهاي خارجي خود القاي بي جهتي در عالم خاک مي کند و آسمان را نشان مي دهد (تصاوير 4 و 5 و نقشه ي 1). اما درون مسجد نيز ضمن آن که احساس در مرکز عالم بودن و زير آسمان قرار داشتن را به انسان القامي کند، با محراب زيباي خويش که مقابل ورودي قرار گرفته، جهت قبله را که سوي نيايش و عبادت است نشان مي دهد. به اين ترتيب، اگرچه در خارج و پيرامون مسجد، فضا ظاهراً متجانس است، امّا در درون و براي عبادت، فضا به شدّت و وضوح هر چه تمامتر قطبي شده است: به سمت کعبه.
در سلسله مراتب فضايي اين مسجد، و همچنين سازمان فضايي مسجد امام (که ذکر آن خواهد آمد) اوج آن فضايي که فضاي تصفيه ناميده شده است (تقي زاده، 1387) ذهن نمازگزار را از امور دنيوي تصفيه و او را براي نماز و عبادت آماده مي کند، و در عين حال با جلوه هاي گوناگون و متنوّع، به وضوح و شايستگي خودنمايي مي کند. فضايي که همچون برزخ، دنيا را به آخرت، زمين را به آسمان، مادّه را به معنا، غيب را به حضور و انسان را به خدا پيوند مي دهد. با اين تفاوت که در اين مسجد، تصفيه ي رواني و ذهني انسان را دالاني تاريک و باريک، و در آن ديگري (مسجد امام) هشتي اي زيبا با راهروهايي در طرفين انجام مي دهند.
طرّاحان و سازندگان ميدان با عنايت به اين که طرح ميدان و مجتمع هاي پيرامون آن، در خارج از بافت قديمي شهر و توسّط قدرت مطلقه اي (شاه) احداث شد، که توان و قدرت انتخاب هر جهتي براي ميدان را داشت، چرا به اين موضوع توجّه ننموده اند که جهت ميدان را هم جهت با قبله برگزينند تا اين اشکال ظاهر نشود؟ و آن چنان که برخي مدّعي تاثير انحصاري مسايل اقليمي هستند، تنها مسائل اقليمي را ملاک انتخاب جهت قرار دادن، نيز امري ساده لوحانه است. با عنايت به قدرت مطلقه ي شاه صفوي، مرتبط بودن علما و دانشمندان و حکما و دخالت معماران و هنرمنداني صاحب صلاحيت و آگاه، به نظر مي رسد که مجموعه اي از ملاحظات به انتخاب جهتي زاويه دار نسبت به قبله براي ميدان منجر شده است. اين حسن انتخاب، به بروز اين ادراک مي انجامد که هر کسي که در ميدان قرار مي گيرد، با ملاحظه ي مسجد، ناخودآگاه مي پرسد: چرا چنين شده و چرا محور مسجد نسبت به محور ميدان چرخيده است؟ و پاسخ: معرّفي و متبادر شدن جهتي بنيادين در دين اسلام (جهت قبله) به ذهن مي باشد. از جانب ديگر، با عنايت به سلطه ي فيزيکي مسجد به همه ي شهر (در زمان خود)، ملاحظه ي چهار گلدسته اي که دو به دو در يک صفحه قرار گرفته اند و صفحات حاصل نسبت به هم چرخش دارند، اهل شهر را به جهت قبله متذکّر نموده، و از همه ي شهر، دريافت و شناسايي جهت قبله را براي همگان ممکن مي نمايد (تصاوير 6 و 7).
از جانب ديگر، استقرار عالي قاپو در غرب ميدان را مي توان دليلي بر تاکيد زيرکانه ي طراح ميدان براي نمايش افوق قدرت مادي و دنياي (و غروب آن) دانست، و اين درست بر عکس مسجد شيخ لطف الله است که در سمت شرق و در جهت طلوع نور قرار دارد، و مسجد امام که در جهت قبله و بازار که در شمال قرار گرفته است. (8) در عين حال، ساختمان عالي قاپو، علي رغم پيش آمدگي اش، به جهت آن که در قسمت هاي فوقاني فاقد ديوار و واجد ستون و سقف، براي حفاظت شاه و اطرافيانش از گزند تابش و سرما و گرما و باد و باران بوده است، ثقل و سنگيني و وزانتي را که خود را بر ميدان و ساير عمارات تحميل کند، واجد نبوده است (تصوير 8).
نبايد فراموش کرد که اصولاً دنيا و همه ي فضاهاي انسان ساخت به عنوان مکان تجارت معرّفي شده اند، که کالاي ارائه شده در آن ها عمر انسان است. حتّي در مورد مسجد نيز با استناد به آيه ي کريمه ي 40 سوره ي شريفه ي حجّ آمده است: "مسجد بازار خداست، زيرا انسان در آن جا جان و مال را به خدا مي فروشد و بهشت مي گيرد. در حقيقت مراکز ديني بِيَع است. "بِيَع" جمع بيعه است و راز اين که مراکز عبادتي اهل کتاب به "بيعه" موسوم شده آن است که آن جا بازار و محل بيع است، يعني جان و مال به خدا فروخته شده و بهشت خريده مي شود. مسجد هم در حقيقت بيعه است، چنانچه بيعه هم در حقيقت مسجد است و اختلاف ها فقط در نام است" (جوادي آملي، 1381، صص 172-171).
اصول شکل دهنده ي ميدان نقش جهان
زيبايي: اگرچه اين باور وجود دارد که جملگي ويژگي هايي که براي ميدان نقش جهان و هويّت آن ذکر ميشوند، جلوه اي از زيبايي و القا کننده ي زيبايي با هويت ايراني ميدان به ناظر هستند، اما در عين حال،با عنايت به جايگاه زيبايي (که شمّه اي از آن در فصول پيشين بيان شد)، بي مناسبت نيست تا به برخي ويژگي هاي زيبايي شناسانه ي ميدان نيز اشاره اي اجمالي به عمل آيد. توجّه فرماييد که زيبايي اصيل و ايراني ميدان را تنها معيارهاي زيبايي شناسانه ي غربي تعريف نمي کنند، بلکه مراد اوّلاً ادراک عامي از زيبايي است که، حضور در ميدان و درک معاني معنوي مستتر در اجزاء آن، به انسان دست مي دهد، ثانياً برخي معيارهاي ايراني موثر در شکل گيري ميدان هستند که در مواضعي ديگر معرفي شده اند.
شايد يکي از تمهيداتي که به کار گرفته شده و بر ادراک انسان تاثير دارد، ايجاد نقاط عطف چهارگانه اي، در ميانه ي چهار ضلع ميدان، به ويژه دو مورد آن (مسجد امام و مسجد شيخ لطف الله) کاملاً معنوي و روحاني و مورد ديگر (مقرّ شاه: عالي قاپو) نيمه معنوي و مورد چهارم (که حدّاقل براي نيمه اي از زندگي و ظاهر آن مورد توجّه همه ي مردم است) باشند، که به اين وسيله طرّاح توانسته است بر اين نسبت غلبه کند. علاوه ر آن، تقسيم بدنه ي ميدان به اعضاي خرد (اهري، 1380، ص 205) به همراه استقرار کاربري هاي مورد نياز يوميّه ي مردم به صورت دکّاکين و با ايجاد مقياسي انساني (براي پياده) توجّه به ارتفاع يا راس جداره تقليل يافته است (تصوير 1). مضافاً اين که اختصاص ميانه ي ميدان (در زمان احداث) به فعاليت هاي جذّاب (و نه چون آثار بيگانه، به مجسّمه و تنديس)، نگاه ها را متوجّه سطح و ميانه ي ميدان نموده و ناظر را از نگريستن به آسمان يا خط افق بازداشته است (تصوير 2).
وحدت: پيوستگي بدنه ي ميدان، جلوه اي از وحدت را به نمايش مي گذارد، که اين وحدت، در نمونه هاي ميادين و فضاهاي شهري معاصر و همچنين در نمونه هاي تاريخي ساير تمدّنها کم نظير و حتّي بي نظير است. اين وحدت به پيوستگي، حتّي در مدخل هاي ميدان نيز با سرپوشيده بودن آن ها کماکان حفظ مي شود (تصاوير 1، 2 و 13). جلوه ي ديگري از وحدت که در ميدان نقش جهان ظاهر شده است، همراهي (و نه ضدّيت مطلق) و
و حدتي در عين کثرت است که در عناصر و فعلايت هاي پيرامون و جداره و ميانه ي ميدان وجود دارد. تقريباً، فعاليتي را نمي توان سراغ گرفت که در شهر (در زمان خود) جاري و رايج بوده و وابستگي و نسبت و حضوري با ميدان يا در ميدان نداشته باشد. به اين ترتيب، يکي از بارزترين جلوه هاي وحدت در ميدان نقش جهان، نمايش وحدت و يگانگي حيات انسان بوده است که طبيعتاً برگرفته از تعاليم اسلام است. طبيعي است که در اين وحدت گرايي، عناصر و فعاليت ها، ارزش و جايگاهي مساوي نداشته و هر يک در جايي و در نسبتي با سايرين قرار داشته اند که حاصل آن علاوه بر نمايش وحدت، تعادل را (به عنوان اصل مهم ديگري که لا زمه ي حيات انساني و ضرورت ظهور زيبايي است) به نمايش مي گذاشته است (نقشه 2).
منظر عمومي ميدان: اگر چه ميانه ي ميدان، از زمان احداث تا کنون، تغييرات و دگرگوني هايي را از جهات مختلف (از جمله جنس، کف سازي، موقعيت و نسبت عناصر طبيعي، فعاليت ها و امثالهم) پذيرا بوده است، امّا آنچه که بيش از همه بايد مورد توجّه و امعان نظر قرار گيرد، ويژگي آن به هنگام احداث، و در واقع آگاهي به نظرات طراح و سازنده ي ميدان است. شايد دقيق ترين توضيح و توصيف را جهانگردان آن دوران در مورد ميدان نقش جهان ارائه کرده اند. (12) براي نمونه آدام اوله آريوس (1671-1603) سرپرست هيات آلماني که در زمان شاه صفي به ايران آمده است در مورد ميدان شهر اصفهان (ميدان نقش جهان) مي نويسد: "ميدان شهر عريض است و هفتصد قدم طول و در حدود د ويست قدم عرض دارد. در غرب ميدان طاق نماهاي زيبا و يک شکلي ساخته اند که اختصاص به زرگري وجواهرسازي دارد و جلويشان درخت کاشته اند. در شرق، طاق نماهاي عريض تري هست که در آن جا طبل و سرنا مي نوازند. در جنوب ميدان، مسجد صاحب الزمان، و در شمال، بازار واقع است و در وسط ميدان مسابقات ورزشي انجام مي شود. قصر پادشاه را ديوار بلندي احاطه کرده و روزها 3 تا 4 نفر و شب ها 15 نفر از آن جا محافظت مي کنند" (آريان پور، 1353، ص 51). پي يتر و دلاواله نيز مي گويد: "اطراف ميدان نهر پر آبي جاري است که در وسط آن سنگ هايي براي رفت و آمد پياده ها قرار داده اند و بين اين نهر و دکّان ها به خطّ مستقيم درخت هاي پر شاخ و برگ و يکسان کاشته اند که چند وقت ديگر، وقتي برگ هاي آن ها برويد، به نظرم زيباترين منظر عالم را تشکيل خواهند داد. وسط تمام ميدان با سنگ هاي ريز فرش شده و براي دويدن يا اسب سواري موقعيتي بهتر از آن وجود ندارد" (به نقل از هنرفر، 1363، صص 6-585). ملاحظه مي شود که دلاواله واژه هاي "زيباترين" و "بهترين" موقعيت را براي ميدان به کار برده است که اين دو ويژگي به کاربرد دو گروه از عناصر طبيعي زنده (گياه و آب) و سنگريزه مربوط مي شود.
در خاتمه
از محقّق تا مقلّد، فرهاست
کاين چو داود است و آن ديگر صداست
پي نوشت:
1- دانشکده ي هنر و معماري واحد علوم و تحقيقات دانشگاه آزاد اسلامي
2- براي نمونه، هانري کربن، تعبير "مکتب اصفهان"، را براي معرفي فلسفه و برخي فيلسوفان اين دوره مطرح مي کند (کربن، 1373)، علاوه بر آن از تعبير "مکتب اصفهان" براي معرفي معماري و شهرسازي اين دوره نيز استفاده مي شود (ر.ک: حبيبي 1375 و اهري، 1380).
3- پرداختن به همه ي اصولي که برخي از آن ها در سطور فوق ذکر شدند، خود بحث مستقل و مستوفايي را طلب مي کند، که در مجالي ديگر به برخي از آن ها اشاره شده است (ر.ک: نقي زاده، 1385 و همو، 1388آ).
4- معروف ترين "ذکر" در ميان مسلمانان، تسبيحات حضرت فاطمه (س) (34 مرتبه الله اكبر، 33 متربه سبحان الله و 33 مرتبه الحمدالله) است که ختم آن، در مواضع متعددي از جمله پس از نمازها و به هنگام خواب توصيه شده است.
5- براي مطالعه در مورد معاني و جايگاه اعداد به طور عام، و عدد چهار به طور خاص، ر.ک: شيخ صدوق، 1371 ه ق؛ همو، 1362؛ قمي، 1378 و نقي زاده، 1388 ب.
6- طبق کتيبه ي داخل محراب اين مسجد، "عمل فقير حقير محتاج به رحمت خدا محمدرضا بن استاد حسين بناء اصفهاني است." متن اين کتيبه ها از آن جهت ذکر شد،
تا، به تنها مدارک قابل استنادي که در عين تواضع، نام پديد آورندگان هنرمند اين آثار را در خود دارند، اشاره شود.
7- موضوع عدم ارزيابي همه ي پديده هاي هم نام و ظاهراً مشابه با معيارها و قواعد يکسان، موضوع بسيار مهمي است که معمولاً در دوران معاصر، به ويژه وقتي مغول مي ماند که آثار ارزشمند ايراني با معيارهاي غربي محک زده مي شوند.
8- فراموش نکنيم که در گذشته هاي دور و در ميان تمدن هاي کهن آريايي و حتي در بين چينيان، جهت شمال (به دليل آن که با نزديک شدن به شمال (قطب)، به تدريج تاريکي و سرما افزايش مي يابد) جهت ناميمون و پليد و دنيايي بوده است.
9- اين در عين حالي است که علي رغم آنچه که در بدو امر به نظر مي آيد، اسناد و پژوهش هاي عالمانه در مورد مباحث نظري و فلسفي ميدان و عناصر آن بسيار اندک است.
10- Rob, Krier. Urban Space. Rizzoli. New Yourk. 1979 (به نقل از توسلي 1369)
11- اِنَّ الله تعالي جَعَلَ لي الارض مسجداً: خداي تعالي زمين را براي من و امّت من مسجد کرده است" (قاضي قضاعي، 1361، ص 369). همچنين، ر.ک: صدوق، 1362، ص 216).
12- فقدان اسناد مکتوب در همه ي زمينه هاي مربوط به آثار تاريخي ايراني (اعم از انگيزه ها، مباني نظري، آراء و حتّي موضوعات فنّي آن ها) يکي از مشکلات مطالعه ي اين آثار است.
13- توجّه فرماييد که با سيطره ي ماشين و تبعيت از نظريه ي اولويت سواره، بسياري معابر فاقد پياده رو هستند، عرض بسياري از پياده رو ها اندک (و در حدّ صفر) است و بسياري از اين موارد در مکان هايي است که زماني پياده روهاي مناسب و عريضي داشته اند که به تدريج از عرض آن ها کاسته شده و به عرض سواره رو اضافه شده است، که نمونه ي بارز آن خيابان آزادي تهران است.
14- بسياري از باغ هاي ايراني، به سهولت و سادگي، هندسه ي خاص و رابطه ي بسيار ساده ي آب و گياه را که در عين حال بسيار پيچيده و حساب شده نيز هستند، به نمايش مي گذارند.
15- ساختمان عالي قاپو، علي رغم همه ي ويژگي هاي خاصّش (ارتفاع و پيش آمدگي) به طور عام، به جهت و شکل و فرم و مصالح جداره ي بيروني، تمايزاتي جدّي با بقيّه بدنه ي ميدان ندارد و با آن ها در يک وحدت به سر مي برد.
- آريان پور، امير اشرف، پانصد سال روابط ايران و آلمان، مجلّه ي هنر مردم، شماهره 147-146، آذر و دي 1353.
- اهري، زهرا، مکتب اصفهان در شهرسازي، دانشگاه هنر، 1380.
- پيرنيا، محمّد کريم، شيوه هاي معمراي ايراني، موسسه ي نشر هنر اسلامي، تهران، 1369
- امين زاده، بهناز، حسينيه ها و تکايا: بياني از هويت شهر ايراني، مجله ي هنرهاي زيبا، شماره 6، زمستان 1378
- توسّلي، محمود، ساخت شهر و معماري در اقليم گرم و خشک ايران، انتشارات پيام و پيوند، تهران، 1381
- ــــــــــــــــــ، مفهوم فضا در مسجد شيخ لطف الله و ميدان نقش جهان، مجله ي آبادي، شماره 19، زمستان 1374
- ــــــــــــــــــ، اصول و روشهاي طراحي شهري و فضاهاي مسکوني در ايران (ج1)، مرکز مطالعات و تحقيقات شهرسازي و معماري، تهران، 1369
- توسلي، محمود و ناصر بنيادي، طراحي فضاي شهري (1)، مرکز مطالعات و تحقيقات شهرسازي و معماري ايران، تهران، 1371
- جوادي آملي، عبدالله، صهباي حجّ، مرکز نشر اِسراء، قم، 1381
- حبيبي، سيّد محسن، مکتب اصفهان، اعتلا و ارتقاء مفهوم دولت، مجلّه ي صفّه، شماره 23، 1375
- داوري اردکاني، رضا،يگانگي عمل و نظر معماري در سخن متفکران معاصر، مجله ي آبادي، شماره ي 19، زمستان 1374
- ـــــــــــــــــــ ، شهر و ساکنانش، مجله ي نامه فرهنگ، شماره 47، بهار 1382
- [شيخ] صدوق (ر)، اعتقادات ابن بابويه، ترجمه ي سيد محمد علي بن سيد محمد الحسني، تهران، 1371، ه ق.
- ــــــــــــــــــــ ، امالي صدوق، ترجمه ي آيت الله کمره اي، کتابخانه اسلاميه، تهران، 1362.
- قاضي قضاعي، شرح فارسي شهاب الاخبار، انتشارات علمي، و فرهنگي، تهران، 1361
- قمي، قاضي سعيد، رموز صورت کعبه، ترجمه ي سيد علي عمادي استرآبادي، مجله ي رواق، شماره 3، تابستان 1378
- کربن، هانري، تاريخ فلسفه ي اسلامي، ترجمه ي جواد طباطبايي، انتشارات کوير، تهران، 1373
- ـــــــــــــــــ ، شهرسازي و معماري اسلامي (مباني نظري)، انتشارات راهيان، اصفهان، 1385
- تقي زاده، محمّد، مباني هنر ديني در فرهنگ اسلامي (مباني نظري، نظام فکري، تجليات و عينيات)، نشر شهر، تهران، 1388 آ
- ــــــــــــــــــــــ ، جلوه هايي از زيبايي و هنر در سرزمين وحي، حوزه ي هنري سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1388 ب
- ــــــــــــــــــــ ، شهر و معماري اسلامي (تجلّيّات و عينيّات)، انتشارات ماني، اصفهان، 1387
- ـــــــــــــــــــ ، ادراک زيبايي و هويت شهر (در پرتو تفکر اسلامي)، شهرداري اصفهان، اصفهان، 1386
- هنرفر، لطف الله، ميدان نقش جهان، خوشه، تهران، 1363.
منبع: دانش نما شماره پياپي 180-179
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}